شعله باش اما چنین بر آشیان خود مزن
دود کن خود را ولی در دودمان خود مزن
آب از دست تو آبرو پیدا کرد
مهتاب، دلِ بهانهجو پیدا کرد
بغضها راه نفسهای مرا سد شدهاند
لحظهها بیتو پریشانی ممتد شدهاند
عرق نبود که از چهرهات به زین میریخت
شرارههای دلت بود اینچنین میریخت
پر طاووس فتادهست به دست مگسان
کو سلیمان که نگین گیرد از این هیچکسان؟
ماه است و آفتابیام از مهربانیاش
صد کهکشان فدای دل آسمانیاش
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
در بند اسارت تو میآید آب
دارد به عمارت تو میآید آب
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
صدا نزدیک میآید صدای پای پیغمبر
جوانی میرسد از راه با سیمای پیغمبر
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
گویند فقیری به مدینه به دلی زار
آمد به درِ خانۀ عبّاس علمدار
دیدی که چگونه من شهید تو شدم
هنگام نماز، رو سفید تو شدم
با ذکر حسین بن علی غوغا شد
درهای حرم با صلواتی وا شد
چه خوش باشد که راه عاشقی تا پای جان باشد
خصوصاً پای فرزند علی هم در میان باشد
معنای شکوهِ در قیام است حبیب
پا منبری چند امام است حبیب
رباب است و خروش و خستهحالی
به دامن اشک و جای طفل خالی
سر زد ز شرق معركه، آن تیغ گرمْسیر
عشق غیور بود و برآمد به نفی غیر
آیینه شدهست دم به دم حیرتیات
گشته سپر حسین، خوش غیرتیات
در آن میان چو خطبهٔ حضرت، تمام شد
وقت جوابِ همسفران بر امام شد