نرسد اگر به على كسى، به كجا رود؟ به كجا رسد؟
به خدا قسم كه اگر كسى، به على رسد، به خدا رسد
تنها نه خلیل را مدد کرد بسی
شد همنفس مسیح در هر نفسی
قطرهام اما به فکر قطره ماندن نیستم
آنقدَر در یاد او غرقم که اصلاً نیستم
عمریست که دمبهدم علی میگویم
در حال نشاط و غم علی میگویم
ذره ذره همه دنیا به جنون آمده بود
روح از پیکرهٔ کعبه برون آمده بود
فرمود حسین: جلوۀ لم یزلی
سالار شهیدِ شاهدان ازلی
«سه روز» بود، که در مکّه بیقراری بود
نگاه کعبه، پر از چشم انتظاری بود
نور فلک از جبین تابندۀ اوست
سرداریِ کائنات زیبندۀ اوست
فتنه شاید روزگاری اهل ایمان بوده باشد
آه این ابلیس شاید روزی انسان بوده باشد
«دیروز» در تصرّف تشویش مانده بود
قومی که در محاصرۀ خویش مانده بود
اشکی بوَد مرا که به دنیا نمیدهم
این است گوهری که به دریا نمیدهم
نشست یک دو سه خطّی مرا نصیحت کرد
مرا چو دوست به راه درست دعوت کرد
نتوان گفت که این قافله وا میماند
خسته و خُفته از این خیل جدا میماند
عمریست بیقرار، به سر میبریم ما
بر این قرار تا نفس آخریم ما
بال پرواز گشایید که پرها باقیست
بعد از این، باز سفر، باز سفرها باقیست
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی
ما همه از تبار سلمانیم
با علی ماندهایم و میمانیم
چون نخل، در ایستادگی، خفتن توست
دل مشتری شیوۀ دُرّ سفتن توست
سلمان کیستید؟ مسلمان کیستید؟
با این نگاه، شیعهٔ چشمان کیستید؟
باید که تو را حضرت منان بنویسد
در حد قلم نیست که قرآن بنویسد
خدا جلال دگر داد ای امیر تو را
که داد از خم کوثر، میِ غدیر تو را
تو را تا دیدهام محو جمال کبریا دیدم
تو را غرق مناجات خدا، از خود رها دیدم
دارم دلی از شوق تو لبریز علیجان
آه ای تو بهار دل پاییز علیجان