بادها هم پیاده آمدهاند که ببوسند خاک پایت را
آسمان هدیه میدهد به زمین، عطر آن پرچم رهایت را
ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
کوچه کوچه نسیم سامرّا
عطر غم از عراق آورده
بین غم آسمان و حسرت صحرا
ماه دمیدهست و رود غرق تماشا
نوحهسُرای حریم قدس تو هستی
مویهکناناند انبیا و ملائک
گریه بود اولین صدا، آری!
روز اول که چشم وا کردیم
حرکت از منا شروع شد و
در تب کربلا به اوج رسید
ماه فرو ماند از جمال محمد
سرو نباشد به اعتدال محمد
کوچههامان پر از سیاهی بود
شهر را از عزا درآوردند
مرد خرمافروش در زندان، راوی سرنوشت مختار است
حرفهایی شنیدنی دارد، سخنانش کلید اسرار است
اول دفتر به نام خالق اکبر
آنکه سِزَد نام او در اولِ دفتر
کیست او؟ آنکه بین خانۀ خود
مکر دشمن مجاورش بودهست
عشق تو کوچهگرد کرد مرا
این منِ از همیشه تنهاتر
در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
یاعلی گفت با تمام وجود تا همهعمر با علی باشد
با علی باشد و طنین دلش دمبهدم ذکر یاعلی باشد
حمد سزاوارِ آن خدای توانا
کآمده حمدش ورای مُدرِک دانا
چشمۀ دیدار تو سراب ندارد
ساحت دل، بیتو آفتاب ندارد
اول دفتر به نام ایزد دانا
صانع پروردگار حیّ توانا
غزل عشق و آتش و خون بود که تو را شعر نینوا میکرد
و قلم در غروب دلتنگی، شرح خونین ماجرا میکرد
دل به دریا زد و دل از او کند
گرچه این عشق شعلهور شده بود
مَردمِ كوچههای خوابآلود، چشم بیدار را نفهمیدند
مرد شبگریههای نخلستان، مرد پیكار را نفهمیدند
نه جسارت نمیکنم اما
گاه من را خطاب کن بانو
النّمِر باقر النّمِر برخیز
باز هم خطبۀ جهاد بخوان
جاری استغاثهها ای اشک!
وقت بر گونهها رها شدن است