در عصر نقابهای رنگی
در دورۀ خندههای بیرنگ
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
ای آینهدار پنج معصوم!
در بحر عفاف، دُرّ مکتوم
ای نامۀ سر به مهر مکتوم
ای مادر صبر، ام کلثوم!
دوباره سرخه تموم دفترم
داره خون از چشای قلم میاد
او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
دیدم گل تازه چند دسته
بر گنبدی از گیاه رُسته
کربلا به خون خود تپیدن است
جرعه جرعه مرگ را چشیدن است
ای نام تو بهترین سرآغاز
بینام تو نامه کی کنم باز؟
ای خاک ره تو خطّۀ خاک
پاکی ز تو دیده عالم پاک
امشب حرم خدا حرم شد
از مقدم یار محترم شد
ای مشعل دانش از تو روشن
وی باغ صداقت از تو گلشن
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
ای کوی تو، کعبۀ خلایق
طالع ز رخ تو، صبح صادق
ای نقطهٔ عطف آفرینش
روح ادب و روان بینش
ابتدای کربلا مدینه نیست
ابتدای کربلا غدیر بود
علی آن شیر خدا، شاه عرب
الفتی داشته با این دل شب