سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند
به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند
در عصر نقابهای رنگی
در دورۀ خندههای بیرنگ
سوی پیریام بردند لحظهها به آرامی
لحظههای خوشحالی، لحظههای ناکامی
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
ای آینهدار پنج معصوم!
در بحر عفاف، دُرّ مکتوم
ای نامۀ سر به مهر مکتوم
ای مادر صبر، ام کلثوم!
او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
گر به چشم دل جانا، جلوههای ما بینی
در حریم اهل دل، جلوۀ خدا بینی
دیدم گل تازه چند دسته
بر گنبدی از گیاه رُسته
چشمهچشمه میجوشد خون اطهرت اینجا
کور میکند شب را، برق خنجرت اینجا
ای نام تو بهترین سرآغاز
بینام تو نامه کی کنم باز؟
ای خاک ره تو خطّۀ خاک
پاکی ز تو دیده عالم پاک
امشب حرم خدا حرم شد
از مقدم یار محترم شد
ای مشعل دانش از تو روشن
وی باغ صداقت از تو گلشن
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
ای کوی تو، کعبۀ خلایق
طالع ز رخ تو، صبح صادق
ای نقطهٔ عطف آفرینش
روح ادب و روان بینش