به شیوۀ غزل اما سپید میآید
صدای جوشش شعری جدید میآید
چه جمعهها که یک به یک غروب شد، نیامدی
چه بغضها که در گلو رسوب شد، نیامدی
دنیای با حضور تو دنیای دیگریست
روز طلوع سبز تو فردای دیگریست
بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد
دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد
دلم شور میزد مبادا نیایی
مگر شب سحر میشود تا نیایی
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام
علی که بی گل رویش، جهان قوام نداشت
بدون پرتو او، روشنی دوام نداشت
ای تا همیشه مطلعالانوار لبخندت
آیینه در آیینه شد تکرار لبخندت
ای باخبر ز درد و غم بیشمار من!
برخیز و باش، فاطمه جان، غمگسار من
دلم مشتاق پرواز است تا این مشت پر ماندهست
نگاهم كن، برایم نیمهجانی مختصر ماندهست
مرا به خانۀ زهرای مهربان ببرید
به خاكبوسی آن قبر بینشان ببرید
علی كه آینۀ روشن خدای تو بود
همیشه آینهاش روی حقنمای تو بود
ازل برای ابد ملک لایزالش بود
چه فرق میکند آخر، که چند سالش بود
چند روزیست فقط ابر بهاری شب و روز
ابر گریانی و جز اشک نداری شب و روز
یاعلیُ یاعظیمُ یاغفورُ یارحیم
ماه رحمت باز رفت و همدم حسرت شدیم
دارد دل و دین میبرد از شهر شمیمی
افتاده نخ چادر او دست نسیمی
ابریست کوچه کوچه، دل من... خدا کند،
نمنم، غزل ببارد و توفان به پا کند
من و این داغ در تکرار مانده
من و این آتش بیدار مانده
قرار بود که عمری قرار هم باشیم
که بیقرار هم و غمگسار هم باشیم
دستی به پهلو دارد و دستی به دیوار
دادهست تکیه مادر هستی به دیوار
گلی که عالم از او تازه بود، پرپر شد
یگانه کوکب باغ وجود، پرپر شد
صدایی به رنگ صدای تو نیست
به جز عشق نامی برای تو نیست
چو آفتاب رخت را غبار ابر گرفت
شکوه نام علی غربتی ستبر گرفت
بلبل چو یاد میکند از آشیانهاش
خون میچکد ز زمزمۀ عاشقانهاش