به رغم زخم زبانها به غم، عنان ندهم
ز کف، قرار خود از طعن طاعنان ندهم
با آنکه دلم شکستۀ رنج و غم است
در راه زیارت تو، ثابتقدم است
اوقات شریف ما به تکرار گذشت
مانند همیشه کار از کار گذشت
نبود غیر حرامی، به هرطرف نگریست
ولی خروش برآورد: «یاری آیا نیست؟»
راه از بیگانه میجستیم، آخر گم شدیم
خانۀ خود را نمیدیدیم و سردرگم شدیم
خورشید بر مسیر سفر بست راه را
در دست خود گرفت سپس دست ماه را
بنشین شبی به خلوت خود در حضور خویش
روشن کن آسمان و زمین را به نور خویش
سوی پیریام بردند لحظهها به آرامی
لحظههای خوشحالی، لحظههای ناکامی
از قضا ما را خدا از اهل ایمان مینویسد
ما أطیعوالله میدانیم، قرآن مینویسد
صدای به هم خوردن بال و پر بود
گمانم که جبریل آن دور و بر بود
کمک کنید به نوباوگان جنگزده
به آهوان هراسیدۀ پلنگزده
مهر شكست تا ابد حک شده بر جبينتان
كوچ كنيد غاصبان! جانب سرزمينتان
ماه، ماه روزه است
روز، روز ضربت است
یک عمر زنده باش ولیکن شهید باش
هر دم پی حماسه و عزمی جدید باش
ای نامۀ سر به مهر مکتوم
ای مادر صبر، ام کلثوم!
حرکت از منا شروع شد و
در تب کربلا به اوج رسید
آنقدر حاضری که کسی از تو دور نیست
هرچند دیده، قابل درک حضور نیست
بر من بتاب و جان مرا غرق نور کن
از مشرق دلم به نگاهی ظهور کن
یک روز که پیغمبر، از گرمیِ تابستان
همراه علی میرفت، در سایۀ نخلستان
ای آفرینش از تو گرفتهست تار و پود
ای وسعت مقام تو بیمرز و بیحدود
پیش چشمم تو را سر بریدند
دستهایم ولی بیرمق بود
ما را دلیست چون تن لرزان بیدها
ای سرو قد! بیا و بیاور نویدها
امروز وطن معنی غم را فهمید
با سایهٔ جنگ، متّهم را فهمید
نرسد اگر به على كسى، به كجا رود؟ به كجا رسد؟
به خدا قسم كه اگر كسى، به على رسد، به خدا رسد
قصد، قصد زیارت است اما
مانده اول دلم کجا برود