خفتهست آیا غیرت این بوم و بر؟ نه
افتاده است از دست ما تیغ و سپر؟ نه
بستند حجله در میان آسمانها
با خون سربازان ما رنگینکمانها
در عصر نقابهای رنگی
در دورۀ خندههای بیرنگ
بختت بلند باد و بلندا ببینمت!
ایرانِ من مباد که تنها ببینمت!
ما خواندهایم قصۀ مردان ایل را
نامآورانِ شیردلِ بیبدیل را
ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند
نشست یک دو سه خطّی مرا نصیحت کرد
مرا چو دوست به راه درست دعوت کرد