در عصر نقابهای رنگی
در دورۀ خندههای بیرنگ
ما خواندهایم قصۀ مردان ایل را
نامآورانِ شیردلِ بیبدیل را
این عطر دلانگیز که از راه رسیده
بخشیده طراوات به دل و نور به دیده
در عشق، رواست جاننثاری کردن
حق را باید، همیشه یاری کردن
وضو گرفتهام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زدهام تا كه از منا بنویسم
در جام دیده اشک عزا موج میزند
در صحن سینه شور و نوا موج میزند