شدهست آینۀ حیّ لایموت، صفاتش
کسی که خورده لب خضر هم به آب حیاتش
امشب شهادتنامۀ عشاق امضا میشود
فردا ز خون عاشقان، این دشت دریا میشود
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
خيز، اى بندۀ محروم و گنهکار بيا
يک شب اى خفتۀ غفلتزده، بيدار بيا
نرگس، روایتیست ز عطر بهار تو
مریم، گلیست حاکی از ایل و تبار تو
در قبلهگه راز فرود آمد ماه
یا زادگه علی بود بیتالله
ای شب قدر! کسی قدر تو را فهمیدهست؟
تا به امروز کسی مرتبهات را دیدهست؟
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
دوری تو را بهانه کردن خوب است
شکوه ز غم زمانه کردن خوب است
چون که در قبلهگه راز، شب تار آیی
شمع خلوتگه محراب به پندار آیی
رمضان آمد و دارم خبری بهتر از این
مژدهای دیگر و لطف دگری بهتر از این
چون فاطمه مظهر خدای یکتاست
انوار خدا ز روی زهرا پیداست
بیتو یافاطمه با محنت دنیا چه کنم؟
وای، با اینهمه غم، بیکس و تنها چه کنم...
دردا که سوخت آتش دل، جسم و جان من
برخاست دود غم، دگر از دودمان من
سر به دریای غمها فرو میکنم
گوهر خویش را جستجو میکنم
حسین، کشتهٔ دیروز و رهبر روز است
قیام اوست که پیوسته نهضتآموز است
بر لب آبم و از داغ لبت میمیرم
هر دم از غصهٔ جانسوز تو آتش گیرم
آمدم ای شاه پناهم بده
خط امانی ز گناهم بده
ناله كن اى دل به عزاى على
گریه كن اى دیده براى على
چه سفرهای، چه كرمخانهای، چه مهمانی
چه میزبانی و چه روزیِ فراوانی
فروغ چهرۀ خوبان، شعاع طلعت توست
کمال حُسن تو، مدیون این ملاحت توست
دنیاست چو قطرهای و دریا، زهرا
کی فرصت جلوه دارد اینجا زهرا؟