چشمههای خروشان تو را میشناسند
موجهای پریشان تو را میشناسند
ای شیرخدا و اسد احمد مختار
در بدر و احد لشکر حق را سر و سردار
به نسخه نیست نیازی طبیب را ببرید
برای مرگ علی دست بر دعا ببرید
از غربتت اگرچه سخنهاست یا علی
دنیا دگر بدون تو تنهاست یا علی
ای بر تو سلام آمده از داور هستی
بگذشته در آیین نبی از سر هستی
چشمها پرسش بیپاسخ حیرانیها
دستها تشنهٔ تقسیم فراوانیها
باز روگرداندم از تو، باز رو دادی به من
با همه بیآبرویی آبرو دادی به من
ای بهشتِ قُربِ احمد، فاطمه!
لیلةالقدر محمد، فاطمه!
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام
صدایی به رنگ صدای تو نیست
به جز عشق نامی برای تو نیست
شیطان به بیت حیّ تعالی چه میکند؟
آتش به گرد خانۀ مولا چه میکند؟
نور «اِقرَأ»، تابد از آیینهام
كیست در غار حرای سینهام؟!