شدهست آینۀ حیّ لایموت، صفاتش
کسی که خورده لب خضر هم به آب حیاتش
روزی که عطش به جان گلها افتاد
از جوش و خروش خویش، دریا افتاد
تو با آن خستهحالی برنگشتی
دگر از آن حوالی برنگشتی
بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
دریا بدون ماه تلاطم نمیکند
تا نور توست، راه کسی گم نمیکند
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
فتنه اینبار هم از شام به راه افتادهست
کفر در هیئت اسلام به راه افتادهست
نرگس، روایتیست ز عطر بهار تو
مریم، گلیست حاکی از ایل و تبار تو
ای شب قدر! کسی قدر تو را فهمیدهست؟
تا به امروز کسی مرتبهات را دیدهست؟
دیدی که چگونه من شهید تو شدم
هنگام نماز، رو سفید تو شدم
دوری تو را بهانه کردن خوب است
شکوه ز غم زمانه کردن خوب است
چه سفرهای، چه كرمخانهای، چه مهمانی
چه میزبانی و چه روزیِ فراوانی