تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
گفتم به گل عارض تو کار ندارد؛
دیدم که حیایی شررِ نار ندارد
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی