ای کاش فراغتی فراهم میشد
از وسعت دردهای تو کم میشد
 
    در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
 
    ای ساقی سرمست ز پا افتاده
دنبال لبت آب بقا افتاده
 
    صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار، برملا خواهد شد
 
    بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت  
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
 
    از زخم شناسنامه دارند هنوز
در مسجد خون اقامه دارند هنوز
 
    رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
 
    ز آه سینۀ سوزان ترانه میسازم
چو نی ز مایۀ جان این فسانه میسازم
 
    ای دل به مهر داده به حق! دل، سرای تو
وی جان به عدل کرده فدا! جان، فدای تو
 
    اين ماه، ماهِ ماتم سبط پيمبر است؟
يا ماه سربلندى فرزند حيدر است؟