ای تیغ! سرسنگین مشو با ما سبکسرها
دست از دل ما برمدارید آی خنجرها!
شنیدن خبر مرگ باغ دشوار است
ز باغ لاله خبرهای داغ بسیار است
برخیز ای برادر و عزم مصاف کن
شمشیر کین جاهلی خود، غلاف کن
اصحاب حسین در خطر، میمانند
امثال حبیب بیشتر میمانند
سبزیم که از نسل بهاران هستیم
پاکیم که از تبار یاران هستیم
جامعه، دوزخی از مردم افراطی بود
عقل، قربانی یک قوم خرافاتی بود
روایتی نو بخوان دوباره صدای مانای روزگاران
بخوان و طوفان بهپا کن آری به لهجۀ باد و لحن باران
سینهها با سوختن، ارزندهتر خواهند شد
شمعها در عمق شب، تابندهتر خواهند شد
این روزها میان شهیدان چه همهمهست
این انقلاب ادامۀ فریاد فاطمهست
پر شور و شکوه، بهمنی تازه رسید
در جان وطن بهار امید دمید
بایست آنچنان که تا به حال ایستادهای
که در کمال شوکت و جلال ایستادهای
در آیههای نور، مستور است زهرا
نورٌ علی نورٌ علی نور است زهرا
صبحِ تقویم گفت یا زهرا
همه هستیم گفت یا زهرا
بگذر ز خود که طی کنی آن راه دور را
مؤمن به غیب شو که بیابی حضور را
سرباز نه، این برادران سردارند
پس این شهدا هنوز لشکر دارند
گفتند از صلح، گفتند جنگ افتخاری ندارد
گفتند این نسلِ تردید با جنگ کاری ندارد
فتنه اینبار هم از شام به راه افتادهست
کفر در هیئت اسلام به راه افتادهست
این روزها چقدر شبیه ابوذرند
با سالهای غربت مولا برادرند
دشتی پر از شقایق پرپر هنوز هست
فرق دو نیم گشتۀ حیدر هنوز هست
هنوز ماتم زنهای خونجگر شده را
هنوز داغ پدرهای بیپسر شده را
گمان بردی نوای نای و بانگ تار و چنگ است این
تو در خواب و خیال بزمی و... شیپور جنگ است این
دیدیم در آیینۀ سرخ محرمها
پر میشوند از بیبصیرتها، جهنمها
اینان که ز عرصۀ بلا میگذرند
با زمزمۀ سرود «لا» میگذرند
چرا چو خاک چنین صاف و ساده باید مرد؟
و مثل سایه به خاک اوفتاده باید مرد؟