وقتی در خانۀ علی میلرزد
دنیا به بهانۀ علی میلرزد
شدهست آینۀ حیّ لایموت، صفاتش
کسی که خورده لب خضر هم به آب حیاتش
هان این نفس شمرده را قطع کنید
آری سر دلسپرده را قطع کنید
نام تو را نوشتم و پشت جهان شکست
آهسته از غم تو زمین و زمان شکست
آن روز با لبخند تا خورشید رفتی
امروز با لبخند برگشتی برادر
این صورت سپید، به سرخی اگر رسید
کارم ز اشک با تو به خونِ جگر رسید
نرگس، روایتیست ز عطر بهار تو
مریم، گلیست حاکی از ایل و تبار تو
یک دختر آفرید و عجب محشر آفرید
حق هرچه آفرید از این دختر آفرید
ای شب قدر! کسی قدر تو را فهمیدهست؟
تا به امروز کسی مرتبهات را دیدهست؟
خم شدم زیرِخط عشق سرم را بوسید
دمِ پرواز پدر بال و پرم را بوسید
عطر تن پیمبر از این خانه میرود
بال ملک معطر از این خانه میرود
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
دوری تو را بهانه کردن خوب است
شکوه ز غم زمانه کردن خوب است
اگر خدا به زمین مدینه جان میداد
و یا به آن در و دیوارها دهان میداد
گفتم سر آن شانه گذارم سر خود را
پنهان کنم از چشم تو چشم تر خود را
پرنده کوچ نکردهست زیر باران است
اگرچه سنگ ببارد وگرچه طوفان است
نرسد اگر به على كسى، به كجا رود؟ به كجا رسد؟
به خدا قسم كه اگر كسى، به على رسد، به خدا رسد
وقتی که با عشق و عطش یاد خدا کردی
احرام حج بستی و عزم کربلا کردی
«معاشران گره از زلف یار وا نکنید»
حریم وحدت دل را ز هم جدا نکنید
«هل من مبارز»... نعره دنیا را تکان میداد
در خندقی خود کنده، شهر از ترس جان میداد
چه سفرهای، چه كرمخانهای، چه مهمانی
چه میزبانی و چه روزیِ فراوانی
فخر من نزد عرب این بود دختر داشتم
آیت من بود و در گهواره کوثر داشتم
کسی که دیگر خود خدا هم، نیافریند مثال او را
چو من حقیری کجا تواند، بیان نماید خصال او را